چند نوع دانش میتواند در مدیریت دانش تاثیرگذار باشند؟

فرآیندهای قوی مدیریت دانش، اقدامات مدیریت دانش از جمله کشف، جذب، سازماندهی، ارزیابی، اشتراک گذاری را در فرآیندهای تجاری موجود ادغام می کند تا کاربر نهایی داخلی یا خارجی بتواند به راحتی به آن دانش دسترسی پیدا کنند، اعمال کند و یا در صورت نیاز به روز کنند.

چگونه فرآیند مدیریت دانش را توسعه می دهید؟

توسعه سیستم‌ها و فرآیندهای مدیریت دانش در کسب‌وکار شما مستلزم ارزیابی اولیه فرآیندهای کسب‌وکار موجود شماست، بنابراین اعضای تیم مدیریت دانش می‌توانند مراحل KM را در جایی که منطقی‌تر هستند ادغام کنند. جفت کردن مراحل یا اقدامات صحیح مدیریت دانش با فرآیندهای تجاری مناسب به افراد سازمان شما امکان می دهد به دانشی که برای تصمیم گیری های مهم، افزایش کارایی، برقراری ارتباط با تیم یا مشتریان خود، آموزش موثر کارکنان، اضافه کردن تخصص خود و غیره نیاز دارند، دسترسی داشته باشند.‌

در این قسمت نگاهی به متداول ترین مراحل و فرآیندهایی که یک کسب وکار ممکن است در رابطه با مدیریت دانش موثر داشته باشد میندازیم :

مراحل معمول در فرآیندهای مدیریت دانش

کشف: فرآیند مدیریت دانش با کشف آغاز می شود. کشف دانش، فرآیند استخراج اطلاعات از داده ها است که می تواند برای استراتژی، عملیات، ارتباطات و توسعه روابط سازمان شما مفید باشد. استفاده از داده‌کاوی برای شناسایی الگوها، روندها یا همبستگی‌ها در مجموعه‌های بزرگ داده‌های معاملاتی یا ارتباط با مشتری، نمونه‌ای از کشف است.

جذب: جذب دانش، کسب دانشی است که سازمان شما از قبل در اختیار دارد – در درون کارکنان، تیم‌ها، اسناد یا فرآیندها – و همچنین دانش خارجی، بنابراین می‌توان آن را مستند کرد، ارتباط داد و به نفع کسب‌وکارتان به اشتراک گذاشت. انجام ممیزی اسناد موجود و تشویق به ایجاد محتوا در حوزه‌های دانشی که در آن شکاف دارید، کلید کسب دانش است.

سازمان: سازماندهی دانش به معنای توصیف، طبقه بندی و نمایه سازی اطلاعات است تا بتوان آنها را به راحتی بازیابی و پیمایش کرد و مورد استفاده مجدد قرار داد و بین کارمندان، تیم ها و سایر کاربران حیاتی به اشتراک گذاشت. سیستم مدیریت دانش مناسب می‌تواند به شما در مرتب‌سازی و تقسیم‌بندی دانش کمک کند تا افرادی که بیشتر به آن نیاز دارند به راحتی به اطلاعات دسترسی داشته باشند.

ارزیابی: برای اینکه دانش بتواند تصمیمات تجاری سودمند را هدایت کند، همکاری و نوآوری را ایجاد کند و فرآیندهای داخلی و خارجی را بهبود بخشد، باید اطمینان حاصل کنید که دانش مورد تایید است. این بدان معنی است که فرآیندهایی را یکپارچه کنید که این اطمینان را حاصل نمایند که هر اطلاعاتی که سازمان شما قصد استفاده از آن را دارد دقیق، کامل، سازگار و به روز است. ویژگی های اعتبار سنجی خودکار در سیستم مدیریت دانش شما و همچنین بررسی های منظم توسط کارشناسان داخلی شما بسیار مهم است.

اشتراک گذاری: اشتراک دانش هم شامل در دسترس قرار دادن دانش برای کسانی است که فعالانه آن را در سازمان شما جستجو می کنند و هم مستقیماً دانش مناسب را به کاربر منتقل می کند که می تواند آن را به نفع کسب و کار شما به کار گیرد. رهبران تیم باید به طور منظم، اشتراک گذاری دانش را تشویق و مشوق آن باشند.

استفاده مجدد/کاربرد: استفاده مجدد یا کاربرد دانش زمانی است که یک فرد یا تیم می تواند دانش کسب شده (و سازماندهی/ارزیابی شده) را دریافت کند و از آن دانش برای افزایش کارایی، بهبود عملیات تجاری، تکمیل یک کار استراتژیک، ارتباط موثرتر با همکاران یا مشتریان و غیره استفاده کند. برای مثال، یک درس مستند از تعامل پیچیده یک کارمند با مشتری، ممکن است فرآیند را برای یک همکار در موقعیت مشابه ساده کند.

ایجاد: خلق دانش زمانی است که افراد یا تیم‌های درون سازمان شما آنچه را که آموخته‌اند – از طریق تمرین، تعاملات داخلی و خارجی، تحقیقات مستقل و سایر تجربیات- به دانش جمعی سازمان اضافه می‌کنند. سپس آن دانش فردی می تواند به اشتراک گذاشته شود ویا مورد استفاده مجدد قرار گیرد و همچنین در آینده گسترش یابد.

7 مدل اصلی دانش وجود دارد که با هم کار می کنند تا نحوه تبادل اطلاعات و یادگیری مفاهیم جدید را شکل دهند. در این مقاله درک بهتری از انواع دانش بدست میاوریم. هنگام ایجاد یک استراتژی مدیریت دانش، باید انواع مختلف دانش را در نظر گرفت تا نتیجه نهایی (ایجاد پایگاه دانش) به دست آید که تا حد امکان در کوتاه مدت و بلند مدت مفید باشد.

انواع مختلف دانش کدامند؟

1. دانش صریح (Explicit Knowledge)

دانش صریح، دانشی است که موضوعاتی را پوشش می دهد که به راحتی می توان آنها را به طور سیستماتیک (به صورت نوشتاری) مستند کرد و با معیار و مقیاس به اشتراک گذاشت یعنی آنچه ما به عنوان اطلاعات ساختاریافته در نظر می گیریم. وقتی دانش صریح به خوبی مدیریت شود، می تواند به شرکت کمک کند تا تصمیمات بهتری گرفته شود، در زمان صرفه جویی شود و عملکرد را افزایش دهد.

این نوع دانش صریح همه چیزهایی هستند که به طور سنتی در یک پایگاه دانش یا به عنوان بخشی از یک استراتژی مدیریت دانش جمع‌آوری می‌شوند. این اسناد رسمی است که می تواند برای انجام یک کار، تصمیم گیری یا اطلاع رسانی به مخاطب استفاده شود.

نمونه های دانش صریح :

شرکت ها می توانند دانش صریح را با حفظ اطلاعات مستند در پایگاه دانش شرکت به اشتراک بگذارند. نمونه‌هایی از دانش صریح شامل مواردی مانند پرسش‌های متداول، دستورالعمل‌ها، داده‌های خام و گزارش‌های مرتبط، نمودارها و مستندات استراتژی های شرکت است.

2. دانش تلویحی (Implicit Knowledge)

دانش تلویحی اساساً مهارت ها یا دانشِ آموخته شده است یا با گرفتن دانش صریح و به کار بردن آن در یک موقعیت خاص به دست می آید. اگر دانش صریح کتابی در مورد مکانیک پرواز و نمودار چیدمان کابین هواپیما باشد، دانش تلویحی آن چیزی است که وقتی آن اطلاعات را برای پرواز با هواپیما به کار می برید، اتفاق می افتد.

دانش تلویحی یا غیرواضح زمانی به دست می آید که بهترین روش انجام کاری را بیاموزید. سپس می توانید از آن تجربه استفاده کرده و آن را با سایر اطلاعات آموخته شده ترکیب کنید تا یک مشکل کاملاً جدید را حل کنید.

این نوع دانش به روال از پایگاه‌های دانش رسمی حذف شده است، زیرا مستندسازی و ضبط آن به روشی مقیاس‌پذیر می‌تواند دشوار باشد. برای افزودن آن به پایگاه دانش، به این صورت فکر کنید: “چه چیز جدیدی یاد گرفتم، آیا برای دیگران مفید است و چگونه می توانم آن را توضیح دهم؟” در اینجا نمونه ای از دانش تلویحی مستند آمده است:

نمونه های دانش تلویحی

در حالی که مستند کردن دانش تلویحی می‌تواند دشوارتر باشد، برخی از نمونه‌های دانش تلویحی می‌تواند شامل توانایی فرد برای اولویت‌بندی وظایف یا دستکاری و تنظیم پروژه‌ها برای رسیدن به مهلت‌های زمانی معینشان باشد.

3. دانش ضمنی (Tacit Knowledge)

دانش ضمنی اطلاعات نامشهودی است که توضیح آن به روشی ساده دشوار است، مانند چیزهایی که اغلب بدون اینکه لزوما گفته شوند «درک» می شوند و معمولا شخصی یا فرهنگی هستند. این نوع دانش غیر رسمی است، با تجربه در طول زمان آموخته می شود و معمولاً در یک موقعیت خاص کاربرد دارد.

وقتی بتوان آن را بدست آورد، باید به یک پایگاه دانش اضافه شود. انجام این کار، به اشتراک گذاری تخصص به دست آمده در طول زمان با افرادی که ممکن است به آن نیاز داشته باشند را آسان می کند.

نمونه های دانش ضمنی

انتقال دانش ضمنی ممکن است دشوار باشد و معمولاً نمی توان آن را ذخیره کرد. نمونه ای از دانش ضمنی می تواند توانایی فروشنده در دانستن زمان مناسب برای ارائه حرف خود در طول جلسه باشد. ترکیبی از تجربه، خواندن نشانه های اجتماعی و سایر عوامل شخصی باید در کنار هم قرار گیرند تا آن دانش منحصر به فرد را شکل دهند.

از آنجایی که این دانش با تجربه در طول زمان آموخته می‌شود، شرکت‌ها می‌توانند با به اشتراک گذاشتن تکنیک‌ها و نکاتی در مورد مدیریت موقعیت‌های خاص، به کارکنان کمک کنند تا دانش ضمنی خود را تقویت کنند. یک مثال از این می‌تواند فهرستی از عبارات برای سرنخ‌های فروش باشد که باید هنگام رسیدگی به شکایات مشتریان به آن توجه کنید. سرنخ فروش می‌تواند درک بهتری ایجاد کند که در مواجه با نتایج گفتگو چگونه عمل کرد.

4. دانش اعلامی یا اظهاری

دانش اعلامی که می‌توان آن را دانش گزاره‌ای نیز دانست، به اطلاعات و حقایق ثابتی اشاره دارد که مختص یک موضوع معین است که به راحتی قابل دسترسی و بازیابی است. این نوعی دانش است که در آن فرد آگاهانه از درک خود از موضوع مطلع است.

این نوع دانش معمولاً در اسناد یا پایگاه‌های اطلاعاتی ذخیره می‌شود و بیشتر روی «چه کسی»، «چه»، «کجا» و «چه زمانی» در اطلاعات و کمتر بر روی «چگونه» یا «چرا» تمرکز دارد. وقتی مستند باشد، پایه ای برای درک موضوع ایجاد می کند و می تواند به شرکت ها کمک کند تا نحوه به اشتراک گذاری دانش رویه ای و صریح را بهبود بخشند.

نمونه های دانش اعلامی

برخی از نمونه‌های دانش اعلامی شامل توانایی فرد برای دانستن اهداف شرکت برای هر سال است. فرد همچنین می تواند با خواندن خبرنامه شرکت که در آن اهداف و معیارها در بین تیم ها به اشتراک گذاشته می شود، درک کند که عملکرد چگونه اندازه گیری می شود.

5. دانش رویه ای

دانش رویه‌ای بر «چگونگی» عملکرد موضوعات متمرکز است و از طریق توانایی فرد برای انجام کاری نشان داده می‌شود. در جایی که دانش اعلامی بیشتر بر “چه کسی، چه چیزی، کجا یا چه زمانی” تمرکز می کند، دانش رویه ای کمتر بیان می شود و از طریق عمل نشان داده می شود یا از طریق دستورالعمل ها مستند می شود.

نمونه های دانش رویه ای

برگرفته از ریشه “رویه” یعنی یک نمونه از دانش رویه ای می تواند شامل یک رویه عملیاتی استاندارد در مورد نحوه انجام وظایف خاص باشد.

6. دانش پسینی

دانش پسینی نوعی دانش ذهنی است که از تجربه فردی به دست می آید. در حالی که این نوع دانش نمی‌تواند بر اساس دانش یک شرکت مستند شود، اما همچنان نقش مهمی در موفقیت تیم‌ها دارد. این نوع دانش به افراد این توانایی را می دهد که نقاط قوت و ضعف خود را که از تجربیات آنها ناشی می شود، بشناسند و می تواند به شرکت ها کمک کند تا مجموعه مهارت های تیم خود را متنوع کنند.

نمونه های دانش پسینی

با توجه به اینکه دانش پسینی از تجربیات فردی به دست می‌آید، برخی از نمونه‌های دانش پسینی می‌تواند شامل توانایی فرد برای رهبری تیم‌ها بر اساس نقش‌های قبلی‌شان در مدیریت، یا توانایی کاهش تنش یا گسترش موقعیت‌های پرتنش باشد.

7. دانش پیشینی

دانش پیشینی برعکس دانش پسینی است و مستقل از تجربه یا شواهد به دست می آید. این نوع دانش اغلب از طریق استدلال منطقی یا توانایی فرد برای تفکر انتزاعی به اشتراک گذاشته می شود. اگرچه دانش پیشینی لزوماً مستند نیست، اما اغلب به شکل توانایی تیم برای درک و استدلال در مواجهه با موقعیت ها نشان داده می شود.

نمونه های دانش پیشینی

نمونه هایی از دانش پیشینی می تواند شامل توانایی فرد برای برتری در ریاضیات یا استدلال منطقی به دلیل توانایی طبیعی آنها در درک و تفسیر اطلاعات بدون نیاز به توضیح بیشتر باشد.

آیا سازمان شما به مدیریت دانش (knowledge management) نیاز دارد؟

برای اینکه بدانیم مدیریت دانش چیست و اصلا سازمان یا شرکت ما نیاز به مدیریت دانش دارد یا نه؟توصیه میکنیم مقاله زیر را تا انتها بخوانید.

امروزه دانش به عنوان یک منبع ارزشمند و استراتژیک و یک دارایی مطرح است و ارائه محصولات و خدمات با کیفیت مناسب و اقتصادی بدون مدیریت و استفاده صحیح از این منبع ارزشمند امری سخت و بعضا غیرممکن است. بسیاری از سازمان ها مدیریت دانش را برای تصرف سرمایه های فکری کارکنانشان به کار میبرند. نکته اساسی مدیریت دانش این است که مقادیر متعدد دانش درباره مشتریان، فرایندها، محصولات و خدمات در همه سطوح یک سازمان موجود است و اگر این دانش بتواند یکجا تصرف شود و انتقال داده شود، به سازمان ها کمک خواهد نمود که موفق تر و موثر تر عمل کنند.

دانش مهم ترین دارایی سازمان ها محسوب می شود، لذا مدیریت دانش به منزله چالش کشف دانایی های فردی و تبدیل آن به یک موضوع اطلاعاتی به نحوی که بتوان آن را در پایگاه های اطلاعاتی ذخیره کرد، با دیگران مبادله نمود و در فرایند کارهای روزمره به کار گرفت، می باشد. مدیریت دانش (KM) فرآیند سازماندهی، ایجاد، استفاده و به اشتراک گذاری دانش جمعی در یک سازمان است. مدیریت دانش موفق شامل نگهداری اطلاعات در مکانی است که دسترسی به آن آسان باشد.

تنها چند ابتکار قادر به تغییر واقعی نحوه عملکرد یک سازمان هستند و مدیریت دانش یکی از آنهاست.

مدیریت دانش کوششی برای تبدیل دانش کارکنان (سرمایه انسانی) به دارایی مشترک سازمانی (سرمایه فکری ساختاری) است. ذخیره، رشد و به اشتراک گذاری آن دانش برای هر شرکتی حیاتی است.

مدیریت دانش کمک میکند تا اطلاعات و مهارت های مهم که به عنوان حافظه سازمانی محسوب می شود و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر مدیریت سازمان ها را برای حل مسائل یادگیری، برنامه ریزی راهبردی و تصمیم گیری های پویا به صورت کارا و موثر قادر می سازد.

دانش صریح یا Explicit knowledge (دانشی که به راحتی قابل نوشتن و اشتراک گذاری است)

دانش تلویحی Implicit knowledge  (دانش کاربردی)

دانش ضمنی  Tacit knowledge (دانش به دست آمده از تجربه شخصی)

درباره انواع مختلف مدیریت دانش بیشتر بخوانید.

  • فرآیند مدیریت دانش

در بالاترین سطح، فرآیند مدیریت دانش روشی است که در آن یک کسب‌وکار دانش را مدیریت می‌کند، از ایجاد آن گرفته تا متودولوژی سازمان دهی، تا اینکه چگونه به اطمینان از به اشتراک گذاشتن آن ادامه می‌دهد.

درباره مراحل فرایند مدیریت دانش بیشتر بخوانید.

ایجاد دانش

خلق دانش با کسب دانش آغاز می شود. این دانش ممکن است از منابع بسیاری، از جمله کارمندان درون یک سازمان یا افراد خارجی که برای دانش یا تخصص در یک موضوع خاص وارد شده اند، به دست آید. با کسب دانش، گام بعدی این است که بدانیم دانش برای چه چیزی استفاده خواهد شد، چگونه به کار گرفته خواهد شد و در کجا کاربرد دارد.

سازمان دهی دانش

سپس دانش باید در یک سیستم مدیریت دانش برای استفاده در آینده ساختار یابد. این دانش نه تنها باید سازماندهی شود، بلکه باید ویژگی های امنیتی را نیز در بر گیرد تا در صورت نیاز، پرسنل مجاز به دانش دسترسی داشته باشند. این فرآیند سازماندهی دانش بخش مهمی از مدیریت دانش است زیرا بدون آن، دانش از هم گسیخته می شود و ساختاری ندارد و یافتن آن را در آینده زمانی که دانش مورد نیاز است دشوار یا غیرممکن می کند.

به اشتراک گذاری دانش

 فرآیند سازماندهی دانش با اشتراک دانش تکمیل می شود. این اشتراک دانش شامل همه چیز از آموزش دانش گرفته تا تبادل دانش است، تا جایی که دانش را می توان از طریق بحث های دانشی با سایر کارکنان یک سازمان به دست آورد یا افزایش داد.

همه این جنبه ها با هم کار می کنند تا یک فرآیند مدیریت دانش را ایجاد کنند که همکاری و به اشتراک گذاری اطلاعات ارتقا پیدا کند.

  • مدیریت دانش چگونه به سازمان ها کمک می کند؟

زمانی که یک سازمان بتواند به راحتی به دانش کسب و کار دسترسی داشته باشد، به اشتراک بگذارد و به روز کند، می تواند بهره ورتر و مقرون به صرفه تر شود. توانایی دسترسی به دانش مناسب در زمان مناسب، از طریق یک سیستم مدیریت دانش قوی، تصمیم گیری دقیق را ایجاد میکند و همکاری و نوآوری را تحریک می کند.

  • مزایای مدیریت دانش

هرچه یک شرکت به طور مؤثرتر و کارآمدتر اطلاعات خود را با کارکنان خود به اشتراک بگذارد، عملکرد بهتری خواهد داشت. مزایای مدیریت دانش عبارتند از:

  • تصمیم گیری سریعتر
  • دسترسی کارآمد به دانش و اطلاعات
  • افزایش همکاری و ایده پردازی
  • ارتباطات پیشرفته در سراسر سازمان
  • بهبود کیفیت اطلاعات و داده ها
  • امنیت بیشتر برای مالکیت معنوی
  • آموزش بهینه شده
  • آیا مدیریت دانش عملکرد کاری را بهبود می بخشد؟

گزارش موسسه جهانی مک کینزی نشان می دهد که یک سیستم مدیریت دانش قوی می تواند زمان جستجوی اطلاعات را تا 35 درصد کاهش دهد و بهره وری در سطح سازمان را 20 تا 25 درصد افزایش دهد. یافته‌های جمع‌آوری‌شده از International Data Corp(IDP) نیز ارزش یک سیستم مدیریت دانش را تأیید می‌کند، و نشان می‌دهد که سالیانه 500 شرکت‌ 31.5 میلیارد دلار به خاطر ناتوانی در به اشتراک گذاشتن دانش ضرر می‌کنند. همانطور که شرکت شما رشد می کند، نیاز به دسترسی به یک پایگاه داده قابل اعتماد دانش نیز افزایش می یابد تا بتوانید به طور موثر تجارت خود را اداره کنید، به مشتریان خود خدمت کنید و درآمد را افزایش دهید. بدون وجود یک سیستم مدیریت دانش، کارکنان شما مجبور به یادگیری مجدد فرآیندها و اطلاعات خواهند شد. این یک عمل ناکارآمد و پرهزینه است. بعلاوه، اگر یک رهبر دانش یا کارمند قدیمی شرکت شما را ترک کند، ممکن است در معرض خطر از دست دادن این فرآیندها یا اطلاعات باشید.

  • مدیر دانش چه می کند؟

یک مدیر دانش مسئول اطمینان از دسترسی آسان کارکنان به اطلاعات ضروری است که برای بهره وری نیاز دارند. آنها اطمینان حاصل می کنند که حافظه سازمانی در شرکت باقی می ماند و زمان بیشتری را برای ارزش گذاری برای افرادی که مسئولیت های جدید را بر عهده می گیرند ارائه می دهند. مدیریت دانش سودآوری را بهبود می بخشد و مدیر دانش، فرآیندها و رویه هایی را برای نحوه ذخیره و به اشتراک گذاری دانش در سراسر سازمان ایجاد می کند.

مدیران دانش نقش های مهمی در شرکت های مبتنی بر داده و دانش دارند. آنها در راس ارائه اطلاعات مورد نیاز برای هر یک از کارکنان برای عملکرد خوب و افزایش کارایی کلی هستند. برای مدیران دانش معمول است که فرهنگ ذخیره و به اشتراک گذاری دانش را در سراسر سازمان خود تنظیم کنند و مطمئن شوند که دانش مناسب بدون خطر اضافه گویی اطلاعات به افراد مناسب می رسد.

  • چرا مدیریت دانش مهم است؟

اگر مدیریت دانش به خوبی انجام شود، دانش شرکت را ساده می کند و آن را برای همه افراد سازمان قابل دسترس و عملی می کند. با یک سیستم مدیریت دانش خوب، کل شرکت می تواند با اطلاعات از دست رفته یا مخفی شده خداحافظی کند. شرکتی که فرهنگ اشتراک دانش را پرورش می دهد، شرکتی است که تیمی سازگار، همسو، متعهد، انعطاف پذیر و با عملکرد بالا ایجاد می کند.

1. کارایی و بهره وری را افزایش می دهد

به تمام ساعت‌هایی که در جستجوی چندین سیستم برای یافتن اطلاعات مورد نیاز خود تلف می‌کنید فکر کنید. در چت، سند یا ایمیل بود؟ وقتی آن اطلاعات را پیدا کردید، وقتی دانش شرکت در تمام این سیستم ها پراکنده است، چگونه می دانید درست است؟ و واقعاً چه زمانی میتوانید کارهای کلیدی را انجام دهند؟

هدف یک سیستم مدیریت دانش ایجاد یک منبع منفرد و قابل اعتماد از حقیقت است که در آن هرکسی بتواند اطلاعات مورد نیاز خود را بدون انجام جستجوهای متعدد در چندین منبع یا ایجاد وقفه در کار پرسنل باتجربه با سؤالات تکراری، بیابد. یک ابزار عالی مدیریت دانش تفاوت شب و روز را در بهره وری عملیاتی ایجاد می کند، باعث صرفه جویی در وقت تیم های خدمات و فناوری اطلاعات و ایجاد درآمد بیشتر برای سازمان می شود.

2. تصمیم گیری آگاهانه را امکان پذیر می کند

هرگز نباید در سیلوهای اطلاعاتی تصمیم گیری کرد. شرکتی که از شفافیت دانش در کل سازمان برخوردار باشد، تضمین می کند که همه با اطلاعات یکسان و در جهت اهداف یکسان کار می کنند. همه کارکنان را متحد می کند و مطمئن می شود که آنها تمام اطلاعات مورد نیاز خود را برای گرفتن بهترین تصمیمات ممکن در اختیار دارند.

سیلوهای اطلاعاتی: وقتی انتشار اطلاعات بین کارکنان با مانع رو به رو شود، این نوع سیلو به وجود می‌آید.

3. اطلاعات تکراری یا قدیمی را کاهش می دهد

بعد از اینکه وقت خود را صرف جستجوی اطلاعات کردید و در نهایت آن را پیدا کردید، چگونه می توانید متوجه شوید که این اطلاعات معتبرترین و جدیدترین اطلاعات است؟ هنگامی که اطلاعات شرکت در چندین سیستم وجود دارد، شما در معرض خطر تصمیم گیری یا ارجاع اطلاعاتی هستید که دقیق نیستند. مدیریت دانش منبعی واحد از اطلاعات قابل اعتماد ایجاد میکند تا بتوانید سریعتر سازگار شوید و بدون خطر استفاده از اطلاعات قدیمی، انعطاف پذیر باشید.

4. از سیلوهای شرکت جلوگیری می کند

مدیریت دانش خوب خطر سیلوهای اطلاعاتی را از بین می برد و فرهنگ شفافیت و ارتباطات را تشویق می کند. سیلو اطلاعات زمانی است که اطلاعات فقط برای یک فرد یا تیم شناخته شده است و به طور بالقوه از دانستن اطلاعات مورد نیاز سایر بخش ها برای همکاری موثر جلوگیری می کند. مدیریت دانش به طور مؤثر تضمین می کند که همه به دانش مورد نیاز برای کار در راستای اهداف شرکت و بهره وری دسترسی دارند.

سیلوهای سازمانی می‌توانند در هر شرکت یا سازمان وجود داشته باشند. سیلو می‌تواند از شرکت‌های مطرح بین المللی گرفته تا کسب و کارهای نوپای ده عضوی وجود داشته باشد؛ ربطی به اندازه شرکت ندارد. سیلوهای سازمانی در دنیای سریع امروز یک مانع ناخوشایند در راه موفقیت سازمان است. سازمان­‌هایی که دارای این سیلوها هستند یا زمینه­ٔ آن را دارند، مشکلات زیادی در مورد گردش اطلاعات و منابع دارند.

  • چه نوع اطلاعاتی در مدیریت دانش جمع آوری می شود؟

اطلاعات جمع آوری شده به عنوان بخشی از مدیریت دانش می تواند شامل موارد زیر باشد:

  • چرا مدیریت دانش با شکست مواجه می شود؟

توماس اچ. داونپورت، کارشناس تحلیل تجاری، در مقاله ای در سال 2015 برای وال استریت ژورنال توضیح داد که دلایل زیادی وجود دارد که چرا KM از نظر تاریخی شکست خورده است، اما دلایل اصلی سه چیز است:

  1. نگه داشتن دانش : برخی از کارمندان ممکن است بخواهند دانش خود را برای حفظ موقعیت یا سطح اهمیت خاصی در یک شرکت ذخیره کنند، در حالی که برخی دیگر ممکن است زمان، علاقه یا مکانی برای اشتراک گذاری آن نداشته باشند. در همه این موارد، اطلاعات مستند نمی شود، به این معنی که نمی توان آن را به طور گسترده منتشر کرد.
  2. جستجوی زمان بر: هنگامی که شرکت ها فاقد یک منبع واحد از حقیقت باشند، اطلاعات می تواند در بسیاری از برنامه های مختلف پخش شود. اگر کارمندی نداند به کجا نگاه کند یا مجبور باشد در مکان‌های زیادی برای پاسخ جستجو کند، ممکن است به سادگی از جستجو دست بکشد و شروع به تکیه بر همکاران برای دریافت سریع پاسخ‌های آنها کند.
  3. اطلاعات منسوخ شده : اگر فرآیندهای مدیریت دانش در درجه اول برای ذخیره اسناد به جای کاربرد دانش استفاده شوند، اطلاعات قدیمی افزایش می یابد و جستجوی پاسخ مناسب را بسیار دشوار می کند. در این مورد، مجدداً، کارمندان به سادگی از اتکا به پایگاه دانش خودداری می کنند.

مفهوم منابع انسانی داده محور چیست؟

منابع انسانی داده محور

شرکت ها بدون داشتن نیروی انسانی مناسب از اعتبار خاصی برخوردار نیستند. آن دسته از شرکتهایی که قادر به جذب نیروی انسانی با مهارت ها و استعدادهای ویژه ای هستند، با احتمال بیشتری در مقایسه با دیگران، از مزیت های رقابتی (به عنوان یکی از عوامل اصلی زمینه ساز موفقیت حال حاضر و آینده سازمان ها برخوردار خواهند بود. براین اساس، انتخاب افراد مناسب در کانون توجه سازمان ها قرار گرفته است و بی شک آنها به منظور شناسایی، استخدام و نگهداشت افراد، از سیستم ها و فرایندهای هوشمندی در این زمینه استفاده می کنند با در نظر گرفتن این ضرورت، از تیم های منابع انسانی انتظار می رود تا با اقدامات شایسته به سازمان ها در دستیابی و حفظ و تعالی منابع انسانی کمک کننند. این در حالی است که بر اساس بررسی های موجود، بسیاری از تیم های منابع انسانی بیشتر زمان خود را صرف کارهای اداری و یا موضوعات قانونی )دغدغه های حقوقی( می کنند. برای نمونه، فعالیتهای مربوط به ارزیابی عملکرد، تهیه جزئیات مربوط به اقدامات روزمره کارکنان و مدیریت آنها، فعالیتهای زائد و پرهزینه ای همچون پیمایش سالانه رضایت شغلی کارکنان، بخش عمده ای از زمان ارزشمند تیم های منابع انسانی را به خود اختصاص می دهد. در حالی که با در نظر داشتن نقش اساسی این تیم ها در تأمین منابع انسانی مناسب به عنوان یک ضرورت استراتژیک برای سازمان ها، انتظار می رود تا این زمان، صرف کارهای مهم تری شود. از سوی دیگر، با در نظر داشتن اینکه فلسفه وجودی واحدهای منابع انسانی بسیار انسان محور است و به شاخص ها و عوامل انسانی گرایش بیشتری دارد تا آنکه با اعداد، ارقام و داده های کمی سروکار داشته باشد، در شرایطی که حتی اگر استفاده از داده ها در این حوزه ضرورت یابد، الزاما به روش های هوشمندانه ای از این داده ها در راستای تحقق اهداف سازمانی استفاده نمی شود. به عنوان نمونه بسیاری از تحلیل داده های منابع انسانی همچون میزان غیبت و یا تعداد ساعات دوره های آموزشی گذرانده شده کارکنان، صرفا در فرم های مربوط به شاخص های کلیدی عملکرد مشاهده می شوند. یکی از علت های این اتفاق )محدودشدن تحلیل داده های منابع انسانی صرفا به فرم های شاخص های کلیدی عملکرد(، سهولت اندازه گیری این سنجه ها و یا اقبال عمومی است که در شرکتهای دیگر نسبت به استفاده از این سنجه ها وجود دارد. این در حالی است که در دوران حاضر، سنجه های منحصر به فرد و ارزشمندی فراوانی وجود دارد که ضمن همراه داشتن بینش های تجاری مهم، اثرات چشمگیری را نیز بر عملکرد و نتایج سازمان ها به همراه داشته است.

هدف از بیان مطالب بالا این نیست که تیم های منابع انسانی دیگر نباید انسان محور باشند و یا دغدغه نیروی کار را نداشته باشند، بلکه به دنبال تأکید بر نقش های در حال تغییر واحدهای منابع انسانی در دوران معاصر هستیم. به بیان دیگر، در عصر حاضر که با دوره مکانیزه یا خودکارسازی،” روبات ها و هوش مصنوعی” روبه رو هستیم، نیروی انسانی همانند گذشته باز هم به عنوان محرک اصلی موفقیت سازمان ها مورد توجه قرار گرفته است. انتظار می رود تا تیم های منابع انسانی با کسب قابلیت و توانایی گردآوری و تجزیه و تحلیل حجم روزافزونی از داده های مرتبط با افراد، قادر به ارزش آفرینی و ارائه پیشنهادهایی ارزشمند در راستای دستیابی به اهداف راهبردی و استراتژیک سازمان ها شوند، به عبارت دیگر، این تیم ها باید به سوی داده محور شدن حرکت کنند. 

ظهور منابع انسانی داده محور یا منابع انسانی هوشمند

در دنیای امروزی همه چیز به سرعت در حال تغییر است و جهان پیرامون ما هر روز هوشمندتر از گذشته می شود. در عصر حاضر، بیشتر فعالیت هایی که ما در محیط کارمان انجام میدهیم از فعالیت های روزمره کارکنان، میزان تمرکز بر کار، نشاط و رفاه کارکنان تا فعالیت های کلان تری که شرکت ها درگیر آن هستند، قابل اندازه گیری شده اند. این حجم کلان از داده ها (انفجار داده) سبب شده است تا داده های بیشتری در اختیار تیم های منابع انسانی قرار بگیرد و به صورت بالقوه قابلیت بینش افزایی بیشتری در مقایسه با گذشته داشته باشند. 

مفهوم منابع انسانی داده محور چیست؟

 منابع انسانی داده محور یا منابع انسانی هوشمند عبارت است از بهره مندی از حجم عظیم داده ها به روش های هوشمندانه برای استخراج بینش هایی که نه تنها عملکرد افراد را در سازمان ها (که شامل تیم منابع انسانی نیز می شود) ارتقا میدهد؛ بلکه موفقیت های کلان تری را نیز برای سازمان ها به همراه دارد. تیم های منابع انسانی می توانند داده ها را به منظور تصمیم گیری بهتر در حوزه منابع انسانی، ارزیابی دقیق تر و درک عمیق تر از تأثیرات تجاری منابع انسانی و همچنین، بهبود تصمیم گیری رهبران در موضوعاتی که به کارکنان مرتبط هستند، به کار بگیرند. از سوی دیگر، واحدهای منابع انسانی می توانند از داده های اشاره شده برای بهبود فرایندها و عملیات خود و در راستای افزایش کارایی و اثربخشی، توسعه شادابی، سرزندگی و اثربخشی نیروی کار استفاده کنند. تا در نهایت، تأثیرات معنی داری بر قابلیت ها و توانمندی شرکت ها به منظور دستیابی به اهداف راهبردی خود داشته باشند. اکنون، علی رغم آنکه ایده منابع انسانی داده محور به سرعت در حال رشد است؛ ولی در بیشتر شرکت ها (به استثنای برخی از شرکت های بزرگ و یا شرکت های بسیار نوآور)، اثر آن دیده نمی شود. واحدهای منابع انسانی و به عبارت کلی تر، مدیریت افراد در سازمان ها با انقلابی مواجه شده که شروع آن با موجی از داده ها و تجزیه و تحلیل آنها همراه بوده است. با در نظر داشتن فلسفه وجودی این بخش از سازمان ها (واحدهای منابع انسانی) که به صورت سنتی بر موضوعاتی نرم همچون افراد، فرهنگ، یادگیری و توسعه، مشارکت (درگیر کردن) کارکنان متمرکز است؛ متوجه خواهیم شد که واحدهای منابع انسانی به صورت روزافزون و به شدت، به داده و تجزیه و تحلیل آن وابسته می شوند. واحدهای منابع انسانی در سازمان ها، از جمله واحدهایی هستند که مجموعه ای از فعالیت های غنی از داده را در بردارند. به عنوان نمونه کارفرمایان از دیرباز این داده ها و تحلیل های مربوط به آنها را در راستای برنامه های توسعه ای سازمان ها و یا برای فهم بهتر سنجه هایی همچون رضایت شغلی کارکنان استفاده می کردند. این در حالی است که ظهور داده های کلان در این دوران از یک سو به تسهیل فعالیت های مورد اشاره منجر شده است و از سوی دیگر، هدایتگر سازمانها به سوی افق های (مسیر های) جذاب جدید شده است. 

به حداکثر رساندن ارزش افزایی

در نظر داشتن مفهوم هوشمندی،مهم ترین اولویت مدیریت منابع انسانی داده محور، خلق ارزش افزوده برای سازمان با راه های هوشمندانه ای است که به کارگیری همه ابزارهای در دسترس تیم منابع انسانی از جمله داده، حسگرها، تحلیل ها، یادگیری ماشین و هوش مصنوعی منجر می شود. تیم های منابع انسانی با بهره گیری از داده به روشی هوشمندانه و همچنین، با به کار گیری ابزارهای تحلیلی مناسب برای تبدیل این داده ها به بینش های اساسی موردنیاز برای کسب و کار خود، فواید چشمگیری را نصیب سازمان ها خواهند کرد. به عنوان نمونه، می توان به روش مدیریت شرکت گوگل اشاره کرد که به کارکنان خود وعده های غذایی رایگان، کمک هزینه های قابل توجه برای تعطیلات، فراهم ساختن فضای استراحت کوتاه مدت روزانه و مهیا ساختن فضای خاصی برای فعالیت های مفرحی مانند پرورش میوه و سبزیجات در محیط کار اختصاص می دهد، در نتیجه چنین سیاست گذاری هایی است (البته نه فقط این دسته از سیاست ها) که اکنون در گروه راهبری گوگل شاهد تعداد زیادی نیروی انسانی باهوش و شیفته شرکت هستیم، بدون شک، اتخاذ چنین تصمیماتی (فراهم آوردن چنین تسهیلاتی برای کارکنان) بر پایه داده (و تحلیل های ارزشمند)  بوده که به ارائه پیشنهادهایی از این دست برای افزایش رضایت کارکنان در این شرکت منجر شده است. 

رویکرد گوگل به افزایش رضایتمندی کارکنان، دنیای فناوری را به شدت تحت تأثیر قرار داده است به طوری که دیدگاه کارفرمایان سیلیکون ولی (silicon valley) را در خصوص قدرت و توانایی کارکنان تغییر داده و سبب شده است از شرکت های بزرگ تا شرکت های کوچک استارت آپی، به دنبال پیاده سازی رویکرد شرکت گوگل در محیط کاری خود باشند. همین امر سبب شده است تا علی رغم وجود نرخ جابه جایی قابل تأمل نیروی کار در دنیای فناوری، شرکت گوگل در ایالات متحده امریکا، به صورت پی در پی به عنوان برترین شرکت برای کار کردن از سوی مجله فورچون انتخاب شود

آیا منابع انسانی در جایگاه مناسب با مقاصدش ایستاده است؟

 واحدهای منابع انسانی باید به دو تیم مجزا تقسیم شوند: تیم اول با محوریت حمایت افراد و تیم دیگر با محوریت تحلیل داده های منابع انسانی، مسئولیت اصلی تیم نخست )حمایت نیروی انسانی( همان طوری که از عنوان این تیم مشخص است، رسیدگی به امورات کارکنان سازمان در سطوح متفاوت آن اعم از کارکنان سطوح عملیاتی تا رهبران ارشد است. از جمله وظایف این تیم کمک کردن به کارکنان برای توسعه فردی، نظارت و تقویت تعلق شغلی کارکنان، رسیدگی به موضوعات فرهنگی سازمان و به طور کلی، پیگیری تمامی موضوعاتی است که به رفاه کارکنان ارتباط پیدا می کند. از سوی دیگر، تیم تحلیل افراد به عنوان تیم دوم واحد منابع انسانی، برخلاف وظایف تیم نخست اکه بیشتر بر جنبه های نرم و انسانی مدیریت نیروی کار در سازمان متمرکز بود، با اتخاذ روش های علمی و تحلیلی، به مقوله منابع انسانی در سازمان می پردازد و به دنبال آن است تا در نهایت، عملکرد سازمان را با ارائه بینش هایی کلیدی برای کسب و کار بهبود بخشد. نقش اصلی تیم تحلیل منابع انسانی یافتن پاسخی برای سؤالاتی از این دست است 

شکاف استعدادی ما چیست؟ (با در نظر داشتن اهداف سازمان، به چه استعدادهایی نیاز داریم که اکنون در سازمان وجود ندارند؟ 

 چه چیزی یک نیروی کار را به کارمندی (عضو تیم) خوب برای شرکت مبدل می سازد؟ 

چطور می توان به بهترین شکل ممکن، این افراد )استعدادهای موردنیاز و کارکنان خوب آینده( را جذب کرد؟ 

پیش بینی خروج نیروی انسانی را در سازمان چگونه می توان انجام داد؟

حتما پاسخ به سؤالاتی این چنین صرفا از راه تأکید بر شهود و یا تنها با تقلید محض از تلاش های دیگر شرکت ها میسر نیست و نیازمند داده او تحلیل ارزشمند آنها است. هنوز هم بر این عقیده هستم که تیم های منابع انسانی در سازمان های معاصر ناگزیر به چنین دسته بندی در نظر گرفتن دو دسته تیم در واحد منابع انسانی، تیم حمایت از منابع انسانی و تیم تجزیه و تحلیل داده های منابع انسانی هستند تا به کمک آنها از داده ها مستمره بهره برد و به بیانی دیگر، پایه های هوشمندی و داده محور بودن را در واحدهای منابع انسانی خود پایه گذاری کنند. ممکن است شما با این دسته بندی که معرفی کردم، مخالف و یا موافق باشید؛ اما در هر دو حالت باید به این نکته توجه داشته باشید که سرعت تغییرات در دنیای کسب و کار امروز بسیار زیاد است و انتظار می رود تا واحدهای منابع انسانی به فکر ارزش آفرینی بیشتر برای سازمان ها باشند که این مهم از راه تمرکز بر داده ها میسر خواهد شد. 

همراستایی با اهداف شرکت

علاوه بر آنکه داده ها در واحد منابع انسانی (به عبارتی دیگر، در سطح واحدهای سازمانی به عنوان منبعی ارزشمند مورد توجه قرار می گیرند، در سطحی بالاتر (سطح کلان سازمان) نیز، نقش کلیدی در رسیدن شرکتها به اهداف و همچنین، در پیاده سازی استراتژی هایشان ایفا می کند. به دفعات، در همکاری خود با سازمان های متفاوت مشاهده کرده ام که این سازمان ها استراتژی خود را به صورتی موجز و قابل فهم در قالبی با عنوان «برنامه تک صفحه ای » تهیه می کنند. بخشی در بالای این صفحه وجود دارد که اهداف اصلی شرکت، چشم انداز و مأموریت آن را شامل می شود. مشابه همین برنامه یک صفحه ای که برای کل سازمان طراحی شده است ، در واحد منابع انسانی نیز برای بهره مندی هرچه مناسب تر از داده ها، استراتژی های مربوط به داده طراحی می شود. هدف اصلی شرکت )همانند آنچه در برنامه یک صفحه ای راجع به اهداف کلی سازمان وجود دارد( در این استراتژی ها )استراتژی داده ها در واحد منابع انسانی( به عنوان چراغ راه و هدایتگر استراتژی های مربوط به داده ها در واحد منابع انسانی مدنظر قرار می گیرد. به عبارت دیگر، در طراحی استراتژی های واحد منابع انسانی (از جمله استراتژی های مربوط به داده) اهداف شرکت باید به عنوان هدایتگر و راهبر ایفای نقش کند و براین اساس، استراتژی، تصمیمات و اقدامات مربوطه در این واحد واحد منابع انسان نیز باید در راستای اهداف سازمان طراحی و پیاده سازی شوند. در چنین شرایطی است که واحد منابع انسانی ضمن برنامه ریزی برای تحقق اهداف خود، در راستای اهداف کلان سازمان نیز گام بر می دارد و به عبارت دیگر، به ارزش آفرینی در سازمان دست می یابد. 

نحوه استفاده هوشمندانه از داده در واحد منابع انسانی

 علی رغم آنکه راه های بی شماری برای استفاده شرکت ها از داده وجود دارد؛ ولی در کل می توان این بهره مندی ها را در قالب چهار دسته زیر طبقه بندی کرد که در ادامه تشریح می شود. 

تصمیم گیری بهتر

 همان طوری که پیش تر نیز اشاره شد، ایده اصلی منابع انسانی داده محور، هوشمندسازی واحد منابع انسانی از هر راه ممکن و همچنین، تصمیم گیری هایی هوشمندانه در این واحد سازمانی است. داده علاوه بر اینکه می تواند به متخصصان واحد منابع انسانی در تصمیم گیری بهتر در محدوده فعالیت های این واحد (همچون استخدام و ارزیابی های عملکرد هوشمندانه تر) یاری رساند، به شکل گیری گزارش های بخش های دیگر شرکت نیز کمک می کند و در حالت کلی، به حمایت و پشتیبانی از تصمیمات شرکت منجر می شود. علاوه بر آن، داده های منابع انسانی با فراهم آوردن بینش هایی ارزشمند در خصوص متغیرهای مربوط به کارکنان می توانند در فرایند تصمیم گیری تیم راهبری سازمان ها نقش بسزایی ایفا کند. در همین راستا، واحد منابع انسانی هوشمند نیز می تواند با فراهم آوردن داده های موردنیاز، نقش کلیدی در این فرایند ایفا کند. اکنون، بیشتر داده های منابع انسانی در سازمان ها یا به صورت موقتی (برای نمونه، برای یک موضوع خاص) و یا به شیوه هایی غیر کارا (همچون انجام نظرسنجی از کارکنان که با هزینه های سنگین همراه است) استفاده می شوند. 

بهبود عملیات

دومین دسته از کاربردهای داده در سازمان ها به بهبود فرایندها و عملیات های سازمانی مربوط می شود که در واحد منابع انسانی نیز همچون سایر بخش های سازمان، نقشی حیاتی را در بهبود فعالیت های این واحد دارد. داده ها به متخصصان منابع انسانی کمک می کند تا نگاه ویژه ای به فعالیت های این واحد همچون ایمنی، رفاه کارکنان و فرایند جذب داشته باشند و در پاسخ به سؤالاتی چون: «بیشترین اقدامات و تلاش های واحد منابع انسانی از لحاظ زمان و میزان تلاش، صرف چه کارهایی می شوند؟ چطور می توان به ساده سازی و بهبود کارها در این واحد اقدام کرد؟» جواب های مشخصی را ارائه می دهد. تجزیه و تحلیل داده ها به متخصصان منابع انسانی این قابلیت را میدهد تا ضمن شناسایی حوزه هایی برای بهبود و توسعه، به خودکارسازی فرایندهای این واحد برای کاراتر کردن آنها اقدام کنند. 

شناخت مشتریان

 شناخت مشتریان بزرگ ترین و بارزترین حوزه استفاده از داده های کلان در دنیای امروزی است. کسب و کارهای امروزی از داده های کلان برای شناخت بهتر مشتریان که شامل فهم بهتر در خصوص رفتار، عملکرد و سطح رضایتمندی شان است، استفاده می کنند. بهره مندی از داده ها در فضای کسب و کار این قدرت را به شرکت ها می بخشد تا درک جامع تری از مشتریانشان داشته باشند و پاسخ های مناسبی برای سؤالاتی مثل «چه چیزی سبب می شود تا مشتریان سازمان آنها را انتخاب کنند؟ و یا اقدام بعدی مشتریان چه خواهد بود؟ چه شاخص هایی سبب می شود تا مشتریان شرکت آنها را به دیگران معرفی کنند؟» داشته باشند. سازمان ها با تحلیل بازخوردهای مشتریان می توانند تعامل بهتری با ایشان برقرار سازند. این نکته به تعالی بخشی به محصولات و خدمات ارائه شده توسط این سازمان ها منجر می شود. اگر شما فکر می کنید که این دسته از کاربرد داده ها (فهمیدن مشتریان) فقط مطلوب واحد فروش و بازاریابی سازمان شماست، از شما تقاضا می کنم تا تأملی دوباره داشته باشید و در دیدگاه خود بازنگری کنید. با فرض اینکه شما یک متخصص منابع انسانی هستید، کارکنان شرکت به عنوان مشتریان شما محسوب می شوند. این به معنای آن است که شما می توانید از بیشتر روش های مورداستفاده یک تیم بازاریابی در خصوص داده ها برای فهم بیشتر مشتریان و تعامل سازنده تر با مشتریان در واحد منابع انسانی نیز بهره مند شوید.

درآمدزایی از داده

دسته چهارم از کاربرد داده ها، موضوع درآمدزایی از داده ها (نگاه اقتصادی به داده) را شامل می شود که در حوزه کسب و کار بسیار رایج است. شرکت های بی شماری در دنیای معاصر در تلاش هستند تا از طریق داده، بر میزان درآمد خود بیفزایند و یا به عبارت دیگر، از طریق داده ها در آمدزایی داشته باشند. شرکت «جائبون» یکی از مثال های موفق در این خصوص است. جائیون شرکت تولید کننده مچ بندهای ورزشی هوشمند است که با داشتن میلیون ها مشتری در سطح جهانی شناخته شده است. بعد از گذشت مدتی از فعالیت و جذب روزافزون مشتریان در این شرکت، مدیران جائبون دریافتند که داده های عظیمی که از مشتریان خود به دست می آورند، در مقایسه با صرفا فروش مچ بند، سودآوری بیشتری را برای شرکت دارد. تحلیل داده های کاربران این مچ بندها، علاوه بر آنکه برای مشتریان بینش ایجاد می کند با ارائه گزارش های تحلیلی مخصوص تک تک مشتریان از داده های گردآوری شده، به آگاهی بخشی بیشتر ایشان در خصوص وضعیت سلامتی شان منجر می شود، برای شرکت های دیگر همچون شرکت های ارائه دهنده مکمل های غذایی، شرکت های ارائه دهنده خدمات لاغری و…) نیز جذاب بوده و این اقدامات به کسب سود سرشاری برای شرکت جائبون منجر شده است. اکنون، شرکت جائبون هنوز به تولید مچ بندهای یادشده ادامه می دهد؛ ولی دیگر نه به عنوان هدف اصلی شرکت؛ بلکه به عنوان وسیله ای برای دستیابی به داده های کاربران که اکنون به عنوان اصلی ترین تمرکز و هدف شرکت محسوب می شوند.

باوجود آنکه موضوع کسب درآمد از داده ها در واحد منابع انسانی با در نظر گرفتن حساسیت بالای داده های این واحد (همچون داده های فیش حقوقی، نتایج ارزیابی عملکرد و….) و یا به علت وجود خط قرمزهای اخلاقی (همچون حفظ حریم خصوصی افراد) بعید است که همچون مثال فوق موضوعیت داشته باشد؛ ولی ارزش آن را دارد تا متخصصان واحد منابع انسانی به استفاده هوشمندانه تر از این داده ها روی بیاروند. برای نمونه، فرض کنید شرکت شما قصد دارد (همانند نمونه یادشده) تا از داده های خود در بخش های دیگر (همچون داده مشتریان و یا محصولات) کسب درآمد کند و این رویکرد در آینده ای نه چندان دور، به استراتژی فراگیر شرکت شما تبدیل شود. در چنین شرایطی، واحد منابع انسانی شرکت شما موظف خواهد بود تا در فرایندهای جذب (به ویژه مهارت های موردنیاز متقاضیان جذب) تغییراتی را اعمال کند تا به بهترین وجه ممکن به نقش ارزش آفرینی خود در تغییرات استراتژی سازمان پایبند باشد. 

نقش داده در ایجاد تحول بنیادی در وظایف واحد منابع انسانی

 با نگاهی به وظایف اصلی واحد منابع انسانی به این نکته پی خواهیم بود که نمونه ها و شواهد فراوانی در دنیای واقعی می توان یافت که گواه از اهمیت یافتن نقش داده ها در منابع انسانی و به عبارت دیگر، داده محورشدن منابع انسانی دارد. 

منبع ” کتاب : منابع انسانی داده محور، نویسنده : برنارد مر ، ترجمه : دکتر علی پیران نژاد – وحید فرجی جبه دار”

مدیریت فرایند کسب و کار یا BPM (business process management) رو به رشد یا …؟

مدیریت فرایند کسب و کار یا BPM (business process management)

مدیریت فرآیند کسب و کار چیست؟

مدیریت فرآیند کسب و کار (BPM) یک رویکرد ساختاریافته برای بهبود فرآیندهایی است که سازمان ها برای انجام کار، خدمت به مشتریان خود و ایجاد ارزش تجاری از آنها استفاده می کنند. فرآیند کسب و کار یک فعالیت یا مجموعه ای از فعالیت ها است که به تحقق اهداف سازمان مانند افزایش سود کمک می کند. BPM از روش‌های مختلفی برای بهبود فرآیند کسب‌وکار همچون تجزیه و تحلیل آن، مدل‌سازی نحوه عملکرد آن در سناریوهای مختلف، اجرای تغییرات، نظارت بر فرآیند جدید و بهبود مستمر توانایی خود برای هدایت خروجی ها و نتایج کسب‌ وکار مورد نظر استفاده می‌کند.

BPM یک نظام گسترده و طبق تعریف، یک رشته پویا با توجه به اینکه چگونه نقش‌های سازمانی، قوانین، تاکتیک‌ها، اهداف تجاری و سایر عناصر، دائماً در حال تغییر هستند، میباشد. در طول سال‌ها، BPM انواع متدولوژی‌ های بهینه‌سازی، از شش سیگما و مدیریت ناب گرفته تا Agile را در خود جای داده است.

از آنجایی که فرآیندهای تجاری در برخی از شرکت ها بیش از حد بزرگ و پیچیده شدند به صورتی که بدون کمک ابزارهای خودکار قابل مدیریت نبودند، محصولات نرم افزاری BPM برای پشتیبانی از تغییرات تجاری در مقیاس بزرگ توسعه یافتند. این فناوری‌های فعال BPM به نوبه خود با پیشرفت در هوش مصنوعی، یادگیری ماشین و سایر فناوری‌های به اصطلاح هوشمند که راه‌های جدیدی برای کشف، طراحی، اندازه‌گیری، بهبود و خودکارسازی گردش‌های کاری ارائه می‌دهند، تکامل یافته‌اند. با ظهور کسب‌وکار دیجیتال، تمرکز سنتی BPM بر فرآیندهای پشتیبان به سمت بهینه‌سازی سیستم‌های تعامل مشتریان و کارکنان تغییر کرده است.

به عنوان یک رشته، مدیریت فرآیند کسب و کار نیز می تواند گیج کننده باشد. عملکرد آن در بین سازمان ها بسته به اندازه، بلوغ فرآیند، پیچیدگی فنی، فرهنگ سازمانی و منابع آنها بسیار متفاوت است. می‌تواند از نظر دامنه محدود یا بزرگ باشد: اصول و تکنیک‌های BPM را می‌توان برای مدیریت یک فرآیند واحد، مانند جذب مشتری جدید، یا برای یک تحول تجاری بزرگ که نیازمند اجرای فرآیندهای کاملاً جدید است، به کار برد. موفقیت یک ابتکار BPM تا حد زیادی به ظرفیت سازمان برای دیدن ارزش در بهبود فرآیند بستگی دارد.

چرا مدیریت فرآیند کسب و کار مهم است؟

مدیریت فرآیند کسب و کار مهم است زیرا فرآیندهای تجاری موثر برای موفقیت شرکت بسیار مهم هستند. نمونه‌های متداول فرآیندهایی که به شرکت‌ها کمک می‌کنند تا اهداف تجاری را هدایت کنند شامل موارد زیر است:

توسعه و ساخت محصول جدید

انجام سفارش محصول

مدیریت خدمات مشتری

جذب یک کارمند جدید

این عملیات تجاری می تواند صدها یا حتی هزاران کار(Task) و تأییدیه های مورد نیاز برای تکمیل آنها را شامل شود و معمولاً افراد، سیستم های فناوری اطلاعات و سایر ماشین آلات را در کسب و کار درگیر می کند و همچنین می تواند ارائه دهندگان برون سپاری فرآیندهای تجاری را نیز در بر گیرد. یک فرآیند تجاری که به خوبی طراحی شده است، این وظایف را به مراحل ساختاریافته و قابل تکرار تقسیم می کند که کارکنان می توانند برای ایجاد نتایج ثابت دنبال کنند. مراحل تکرارپذیر به سازمان ها کمک می کند تا منابع مورد نیاز خود را پیش بینی کنند و خطر تخصیص کم یا بیش از حد منابع را کاهش دهند. اندازه‌گیری مراحل، پیوندها و گلوگاه ها را آشکار می‌کند و راه را برای بهبود فرآیندهای تجاری بالقوه نشان می‌دهد.

مراحل چرخه حیات BPM چیست؟

همانطور که اشاره شد BPM زمینه های زیادی را پوشش می دهد. بسیاری از کارشناسان BPM هنگام توصیف یک پروژه BPM به پنج مرحله زیر اشاره می کنند:

(Design) طراحی : فرآیند موجود را تجزیه و تحلیل کنید تا ببینید چه چیزی می تواند بهبود یابد. سپس، با استفاده از استانداردسازی و اتوماسیون، فرآیند کسب و کار را همانطور که در حالت ایده آل باید وجود داشته باشد، توسعه دهید.

(Model) مدلسازی : به نحوه عملکرد فرآیند تجاری بازطراحی شده در سناریوهای مختلف نگاه کنید.

(Implement) پیاده سازی : بهبودهایی از جمله استانداردسازی و اتوماسیون فرآیند را انجام دهید.

(Monitor) نظارت : پیشرفت‌ها را دنبال کنید تا ببینید چگونه عملکرد می‌کنند.

(Optimize) بهینه سازی : به بهبود فرآیند کسب و کار به طور مداوم ادامه دهید.

برخی از متخصصان مرحله ششم را – مهندسی مجدد فرآیند کسب و کار (BPR) – نامگذاری میکنند.

در حالی که چرخه عمر BPM به اندازه کافی ساده به نظر می رسد، هر مرحله می تواند ماه ها یا بیشتر طول بکشد و نیاز به برنامه ریزی دقیق دارد. فرآیندهای تجاری معمولاً چندین سیستم و بخش را در بر می گیرند. به عنوان مثال، استخدام یک کارمند می تواند نه تنها منابع انسانی، بلکه بخش فناوری اطلاعات را برای صدور گواهینامه های امنیتی و تجهیزات کامپیوتری، امور مالی برای تنظیم اسناد مالیاتی، برنامه های آموزشی برای آموزش در حین کار و غیره درگیر کند.

بهبود فرآیند کسب‌وکار معمولاً گروه‌های زیادی از افراد را شامل می‌شود، از جمله موارد زیر:

مدیران مسئول همسویی فرآیندهای کسب و کار با اهداف تجاری؛

متخصصان BPM برای کمک به توسعه فرآیندها؛

صاحبان فرآیند کسب و کار؛

کارکنانی که کار را انجام می دهند؛

متخصصان فناوری اطلاعات که مسئول پیاده سازی ابزارهای فعال کننده BPM هستند.

علاوه بر این، کار کشف و تجزیه و تحلیل گردش‌های کاری موجود، تولید و آزمایش مدل‌های جدید و بهینه‌سازی یک فرآیند تجاری می‌تواند هزاران سند ایجاد کند. اگر BPM به خوبی مدیریت نشود، فضای زیادی برای شکست وجود دارد.

مزایای مدیریت فرآیند کسب و کار چیست؟

رویکرد ساختاریافته BPM برای مدیریت فرآیندهای تجاری، کیفیت کار و کارایی عملیاتی را بهبود می بخشد و  دلایل اصلی هستند که شرکت ها آن را اتخاذ می کنند. یک برنامه BPM به خوبی اجرا شده می تواند اتلاف را حذف کند، خطاها را کاهش دهد، در زمان صرفه جویی کند، انطباق را بهبود بخشد، چابکی را افزایش دهد، از تحول دیجیتال پشتیبانی کند و در نهایت به ارائه محصولات و خدمات بهتر به مشتریان کمک کند.

BPM همچنین به دلایل زیر می تواند یک ابزار مدیریت موثر باشد:

تمرکز BPM بر استانداردسازی فرآیندها، خطر خطای انسانی را کاهش می دهد.

تجزیه و تحلیل های جاسازی شده به مدیران دید بیشتری نسبت به عملکرد فرآیند می دهد و به آنها کمک می کند تا گلوگاه ها را شناسایی کنند.

ابزارهای اتوماسیون کارایی را افزایش می دهند و به کارمندان اجازه می دهند روی کارهایی که نیاز به تخصص و مداخلات انسانی دارند تمرکز کنند.

همه موارد فوق به کارکنان زمان بیشتری برای شناسایی سایر پیشرفت ها و اتوماسیون های فرآیند برای بهبود مستمر فرآیندهای کسب و کار می دهد.

اگر به خوبی انجام شود، مزایای BPM عملاً در تمام جنبه های عملیات نفوذ می کند.

چرا باید از مدیریت فرایند کسب و کار استفاده کنیم؟

BPM فرض می‌کند که کسب‌وکارها توسط فرآیندها اداره می‌شوند و یک فرآیند مؤثرتر از مجموع اجزای آن است. هم افزایی یا سینرژی می گوید که وظایف فردی که برای دستیابی به اهداف یک واحد تجاری یا سازمان خاص بهینه شده‌اند، می‌توانند هدف فرآیند کلی کسب ‌وکار را تضعیف کنند. یکی از اهداف مدیریت فرآیند کسب و کار، حمایت از رهبران سازمانی است که به دنبال دستیابی به کارایی عملیاتی از طریق مدیریت گردش کار و سایر تصمیمات تاکتیکی هستند و در عین حال فرآیند کلی را در تحقق اهداف سازمانی مؤثرتر می‌سازند.

آینده مدیریت فرآیند کسب و کار چیست؟

BPM – یک رویکرد ساختاریافته برای بهبود فرآیندهای تجاری – یک رشته جدید نیست، اما یک رشته در حال تکامل است که توسط ماهیت پویای نحوه انجام کار و تجارت در قرن بیست و یکم به جلو هدایت می شود. پذیرش تقریباً همه جانبه فناوری دیجیتال، نیاز کسب‌وکارها به فعالیت در یک بازار دیجیتال و تغییر به کار از راه دور در طول همه‌گیری کووید-19، کسب‌وکارها در هر اندازه‌ای را وادار کرده است تا فرآیندهایی را که برای تحقق اهداف تجاری خود استفاده می‌کنند، ارزیابی کنند.

استفاده از BPM برای بهبود و بهینه سازی فرآیندهای تجاری مقدماتی که با کارمندان و مشتریان درگیر می شود، به یک تمایز رقابتی برای شرکت ها تبدیل خواهد شد.

چگونه با دانش رفتار سازمانی میتوان در عملکرد سازمان تاثیرگذار بود؟

رفتار سازمانی (Organizational Behavior-OB) مطالعه رفتار انسان در محیط های سازمانی، رابط بین رفتار انسان و سازمان و خود سازمان است.

پژوهشگران رفتار سازمانی رفتار افراد را در درجه اول در نقش های سازمانی آنها مطالعه می کنند و یکی از اهداف اصلی رفتار سازمانی، احیای تئوری سازمانی و ایجاد مفهومی بهتر از زندگی سازمانی است.

به عنوان یک حوزه چند رشته ای، رفتار سازمانی تحت تأثیر تحولات در تعدادی از رشته های مرتبط از جمله جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی، علوم مدیریتی، انسان شناسی و همچنین از تجربه شاغلین قرار گرفته است.

تعریف سازمان :

سازمان یک سیستم اجتماعی ساختاریافته است که از گروه ها و افراد با هم کار می کنند تا برخی از اهداف مورد توافق را برآورده سازند.

تعریف رفتار سازمانی :

“رشته مطالعاتی اختصاص یافته به درک، تبیین و در نهایت بهبود نگرش ها و رفتارهای افراد و گروه ها در سازمان ها”

آیا رفتار سازمانی مهم است؟

آیا توانایی یک کسب و کار برای مدیریت OB تأثیری بر سودآوری نهایی آن دارد؟

افزایش درآمد از طریق ایجاد :

هم افزایی تیمی، مهارت های منحصربه فرد، وفاداری، انگیزه برای کار بیشتر، تصمیم گیری موثر، تقویت خلاقیت و نوآوری و … .

کاهش هزینه ها از طریق:

کاهش هزینه های مرتبط با نگهداری، تصمیم گیری موثرتر، کاهش هزینه های مرتبط با استرس، اتکای کمتر به جلب رضایت و انگیزش های مالی و … .

یک مطالعه بزرگ روی 968 شرکت نشان داد که آن شرکت‌هایی که برای OB ارزش قائل بودند، بهره‌ورتر بودند، کارمندان کمتری را از دست دادند و سود بیشتری نسبت به شرکت‌هایی داشتند که برای OB ارزش قائل نبودند.

شخصیت فردی، مکانیزم های فردی و گروهی در نهایت، میزان کارایی شغلی و تعهد سازمانی را تعیین میکند.

(Job performance) یا عملکرد و کارایی شغلی :

شامل فاکتورهایی می شود که در ذیل به آن اشاره خواهد گردید:

(Task performance) :

راندمان فعالیت ها و عملکرد وظیفه ای شامل رفتارهایی از کارکنان است که به صورت روتین یا خلاقیت محور مستقیماً در تبدیل منابع سازمانی به کالاها یا خدماتی که سازمان تولید می کند دخیل است.

(Citizenship behavior) :

رفتار شهروندی، فعالیت های داوطلبانه کارکنان است که با بهبود زمینه ای که کار در آن انجام می شود به اهداف سازمانی کمک می کند. رفتارهای داوطلبانه شامل کمک کردن به سایر همکاران در موقعیت های مختلف، به اشتراک گذاری اطلاعات و … می شود.

(CounterProductive) :

رفتار کار غیرمولد و مخرب که منجر به ایجاد تنش، سوء استفاده، تخریب فیزیکی و حتی گاها” دزدی می گردد.

(Organizational commitment) یا تعهد سازمانی:

به معنای تمایل به عضویت  داشتن در یک سازمان می باشد.

معایب زیادی برای خروج یک کارمند از سازمان وجود دارد (تغییر کارمندان):

هزینه های مختلف، آموزش مجدد کارکنان جدید، از دست دادن علم و سابقه تجربی فرد خارج شده از سازمان و … .

فقدان تعهد چقدر می تواند برای یک سازمان هزینه بر باشد؟

0.5 برابر حقوق + مزایا  برای جایگزینی کارگر ساعتی

1.5 برابر حقوق + مزایا برای جایگزینی کارگر حقوق بگیر

5 برابر حقوق + مزایا برای جایگزینی یک مدیر اجرایی و متخصص

انواع تعهد سازمانی کدامند؟

چه عواملی باعث افزایش تعهد عاطفی و موثر می شود؟

کار چالش برانگیز، جالب و معنادار

ایجاد فرصت هایی برای رشد و موفقیت شخصی

تطابق ارزش های فرد با قید و بندهای اجتماعی سازمان

چه عواملی باعث افزایش تعهد مستمر می شود؟

آموزش یا تجربه شغلی یا سازمانی خاص که تقریبا در سازمان دیگری قابل حصول نباشد

مزایای مستمری غیرقابل انتقال که صرفا منحصرا به سازمان فعلی باشد

ارشدیت در یک سازمان یا شغل

دستمزد بالا (بهتر از کسب درآمد در جاهای دیگر)

عدم وجود گزینه های شغلی مناسب

جاافتادن وسازگار شدن در سازمان و جامعه

جاافتادن: ارتباط و احساس مناسب بودن و فیت شدن کارمند در سازمان و اجتماعی که در آن کار میکند

در اینجا تأکید بر پیوندهای عاطفی نیست، بلکه بیشتر بر پیوندهای سازمان یا جامعه تأکید می شود

منعکس کننده چیزهایی است که برای تغییر شغل از دست می رود یا قربانی می شود

جاافتادن در سازمان تعهد مستمر را تقویت می کند زیرا ترک رابطه را برای فرد سخت تر می کند. به طور موثر آنها را “قفل” می کند.

چه عواملی باعث افزایش تعهد هنجاری می شود؟

آغاز به کار و ورود به بازار کار با سازمان فعلی (وفاداری به عنوان یک هنجار)

ارزش های شخصی

هنگامی که سازمان یا عوامل آن کاری برای ایجاد احساس تعهد انجام می دهند (مثلاً حمایت از کارکنان)

هرچه از میزان تهعد کارمندان به سازمان کاهش یابد به همان میزان رفتارهای مخرب کارمندان افزایش پیدا می کند. این نوع برخورد شامل مجموعه رفتارها و اقداماتی می باشد که کارمند برای اجتناب از موقعیت کاری خود چه به صورت فیزیکی و چه به صورت ذهنی به عمل می آورد و از این قبیل میباشد : بی توجهی کردن به کار و یا بیهوده خودرا مشغول کار و فعالیت نشان دادن، تاخیرهای طولانی و عدم حضور در جلسات که در نهایت کارمند تصمیم به ترک سازمان می گیرد.

مکانیزم های فردی :

اولین مبحث مورد بررسی من باب مکانیزم های فردی تاثیرگذار در رسیدن به تعهد سازمانی و عملکرد شغلی، رضایت شغلی می باشد.

رضایت شغلی

تعریف رضایت شغلی : رضایت شغلی یک حالت احساسی لذت بخش است که در نتیجه ارزیابی شغل یا تجارب شغلی فرد ایجاد می شود و نشان دهنده احساس و تفکر یک فرد در مورد شغل خود است.

در مبحث رضایت شغلی، نظریه ای تحت عنوان تئوری ادراک ارزش هست. بدین منظور که رضایت شغلی منوط به این است که آیا کارمند درک میکند که شغلش چیزهایی را که برای آن ها ارزش قائل است را فراهم می کند یا خیر.

معادله نارضایتی :

(Value want – Value have)*Value importance

Vwant=بازتاب ارزشی است که یک کارمند میخواهد.

Vhave=بازتاب آن ارزشی است که شغل کارمند برای وی فراهم میکند.

Vimportance=نشان دهنده میزان اهمیت آن ارزش برای کارمند است.

فاکتور های ارزشی در مبحث رضایت شغلی میتواند : پرداخت شغلی، ارتقاء شغلی، سرپرست شغلی، همکاران و خود شغل باشد که همگی این فاکتور ها در معادله بالا میگنجد. طبق بررسی های به عمل آمده، خود شغل مهمترین ارزش و در رده بعدی همکاران و سرپرستان و در آخر ارتقای شغلی و پرداخت شغلی به عنوان ارزش قرار میگیرند.

خود شغل چگونه میتواند فاکتور رضایت مندی شغلی باشد؟

کار زمانی رضایت‌بخش‌تر است که سه «حالت روان‌شناختی بحرانی» را فراهم کند :

1-معنی دار بودن کار (Meaningfulness) نشان دهنده میزانی است که وظایف کاری در اسلوب فلسفه ها و باورهای کارمند به شمار می آید و میتواند با تنوع کاری، چشمگیر بودن نوع کار و شناخته شدن شخصیت فرد با کارش، تغییر یابد.

2-مسئولیت در قبال نتایج نشان دهنده میزانی است که کارکنان احساس می کنند محرک های کلیدی کیفیت کار و خروجی سازمان هستند.

3-آگاهی از نتایج نشان‌دهنده میزانی است که کارکنان می‌دانند چقدر خوب (یا ضعیف) کار می‌کنند و طی بازخوردهای سازمان میتواند آن را دریافت کند.

هرچه کارکنان تمایل بیشتری به رشد و پیشرفت داشته باشند تاثیر عوامل ذکر شده بر رضایت شغلی افزایش میابد.

رضایت شغلی تاثیر مهمی بر عملکرد شغلی با بهبود عملکرد وظیفه ای، بهبود رفتار شهروندی و کاهش رفتارهای مخرب دارد.

رضایت شغلی همچنین تاثیر مهمی بر تعهد سازمانی با افزایش تعهد عاطفی و هنجاری میگذارد اما لزوما تاثیری بر تعهد مستمر ندارد.

خلاصه مبحث : در این مقاله بیان شد که یک سری مکانیزم های فردی و گروهی منجر به نتایجی می گردد که به کاهش یا افزایش عملکرد شغلی و تعهد سازمانی میشود. یعنی در نهایت رفتار سازمانی میخواهد عوامل تاثیر گذار بر این 2 مورد را بررسی کند و موجب تقویت آن گردد. تا به اینجا عملکرد شغلی و تعهد سازمانی تعریف گردیدند و فاکتور های هریک و عوامل تاثیر گذار بر روی هریک به صورت کلی بیان گردید. یکی از فاکتور های فردی تاثیر گذار، رضایت شغلی بود که به تفصیل توضیح داده شد و چگونگی تاثیرگذاری آن بیان گردید. به جز رضایت شغلی، عوامل فردی و گروهی بسیاری هستند که تاثیرگذارند که در مقالات بعدی توضیح خواهیم داد که چه عواملی، چگونه میتوانند موجب افزایش عملکرد شغلی و تعهد کارمندان به سازمان شوند.

Reference: Organizational Behavior (Second Canadian Edition) by Colquitt/ Lepine/Wesson and Gellatly

هوش تجاری (BI); مزیتی برای کسب و کار ها

هوش تجاری چیست؟

هوش تجاری (Business Intelligence) به سازمان‌ها کمک می‌کند تا داده ‌های گذشته و فعلی را تجزیه و تحلیل کنند و بتوانند در سریع ترین حالت، درک لازم برای اقدام در راستای تصمیم‌گیری های استراتژیک را بدست آورند. ابزارهای هوش تجاری با پردازش مجموعه داده های بزرگ از منابع متعدد و ارائه یافته ها در قالب های بصری که به راحتی قابل فهم و اشتراک گذاری هستند، این امکان را فراهم می کند.

هوش تجاری چگونه کار میکند؟

چهار مرحله کلیدی که هوش تجاری برای تبدیل داده‌های خام به اطلاعات قابل درک برای همه افراد سازمان دنبال می‌کند شامل : جمع آوری داده ها، تجزیه و تحلیل داده ها و مصورسازی میباشد که در نهایت زمینه را برای مرحله چهارم که تصمیم گیری نهایی می باشد، فراهم می کند.

قبل از استفاده از BI، کسب‌وکارها مجبور بودند بسیاری از تحلیل‌های خود را به صورت دستی انجام دهند، اما ابزارهای BI بسیاری از فرآیندها را خودکار می‌کنند و در زمان و انرژی منابع انسانی سازمان ها صرفه‌جویی می‌کند.

مرحله 1: جمع آوری و تبدیل داده ها از منابع مختلف

مرحله 2: کشف روندها و ناسازگاری ها

مرحله 3: مصورسازی داده ها برای ارائه یافته ها

مرحله 4: اقدام مناسب در زمان درست باتوجه به بینش های کسب شده

ابزارهای هوش تجاری چه مزیتی برای سازمان ها ایجاد می کند؟

از آنجایی که ابزارهای هوش تجاری، تجزیه و تحلیل اطلاعات و ارزیابی عملکرد را تسریع می‌ بخشند، برای کمک به سازمان‌ها در کاهش ناکارآمدی‌ها، شناسایی مشکلات احتمالی، یافتن جریان‌های درآمد جدید و شناسایی زمینه‌های رشد در آینده، ارزشمند هستند.

برخی از مزایای خاصی که کسب و کارها هنگام استفاده از BI تجربه می کنند عبارتند از:

در گذشته، ابزارهای هوش تجاری عمدتاً توسط تحلیلگران داده و کاربران فناوری اطلاعات استفاده می شد. اکنون، پلتفرم‌های self-service BI، هوش تجاری را در دسترس همه از مدیران اجرایی گرفته تا تیم‌های عملیاتی قرار می‌دهد. برنامه های کاربردی BI معمولاً برای اتخاذ تصمیمات تجاری آگاهانه و ارتقای موقعیت یک شرکت در بازار استفاده می شوند.

برخی از زمینه های هوش تجاری

ابزارها و فرآیندهای هوش تجاری به کاربران نهایی این امکان را می‌دهند که اطلاعات عملی را از داده‌های خام شناسایی کنند و تصمیم‌گیری مبتنی بر داده را در سازمان‌ها در صنایع مختلف تسهیل کنند.

هوش تجاری از کسب و کاری به کسب و کار دیگر متفاوت است و در طیف وسیعی از بخش ها – مالی، خرده فروشی و کالاهای مصرفی، انرژی، فناوری، دولت، آموزش، مراقبت های بهداشتی، تولید و خدمات حرفه ای و… کاربرد دارد.

ابزار بهره مندی از هوش تجاری کدامند؟

جهت دستیابی به نتایج دلخواه میبایست از ابزارهای هوش تجاری بهره برد. تاکنون بیش از 50 ابزار هوش تجاری در دنیا شناخته شده است که انتخاب ابزار مناسب وابسته به نوع کسب و کار و ویژگی های آن می باشد. در ذیل عناوین 5 ابزار برتر هوش تجاری در سال 2021 به ترتیب امتیاز از مجله Gartner آورده شده است ور در ادامه هریک شرکت ارائه دهنده نیز ذکر گردیده است :

Microsoft Power BI  – by Microsoft

Qlik Sense  – by Qlik

Tableau Desktop – by Tableau

QlikView – by Qlik

SAP Business Objects BI Suite  – by SAP